توهم با یک داستان کوتاه شروع میکنیم :احمد صدای پدربزرگش را شنید که با کسی صحبت می کرد. نزد پدربزرگ رفت و با تعجب دید که او تنهاست. وی قاب عکس مادرش را از دیوار برداشته بود و با عکس صحبت میکرد. پدر بزرگ به احمد گفت مادرش به ملاقات وی آمده و با هم […]